هفته 5 روز 32

به امید خـــدا

یک هیجان اساسی تو زندگیم:

 

دانشگاه قبول شدم

عملی-کاربـــردی پـــودمانی

مترجمـــی اسنـــاد و مــــدارک تهـــران

.:وای خدا خیلی ممنونم،بی نهایتـــی،خیلی خوشحالم:.

 امروز قرار بود خالم بیاد که با هم بریم پیش سولماز خواهر رویا جون(مربی باشگه) که آرایشگاه داره،موهاشو مش کنه.خالمو بردمو  خودمو مامان رفتیم باشگاه،بادی بینگولک کنیم.یک ساعتی ورزش کردیمو رفتیم بالا پیشه خالم.مامان رفت خونه و من موندم،ماندن همانا و تا ساعت ۱۶ گشنه موندن همان.البته خالم خیلی به گردنم حق داره،وظیفم بود.زیاد گرسنه نشدم،۲ تا آدامس خوردمو فشار نیومد بهم با اینکه صبحانه رو ۸ خورده بودم.امشب خونمون شلوغه،خاله هامو خواهرم اینا هستن،جالبه که همین امروز خبر دانشگاه اومدو همه خوشحال شدن،خوب ۵ ساله که تو خونم،هیجانه جالبی بودش.واقعا از خدا بی نهایت ممنون که اینقدر خوبه،که اینقدر با همه مهربونه،تنها کاریکه تونستم بکنم ۲ رکعت نماز شکر و سپاس گذاری خوندم.امشب همه شیرینی خریدن،اومدن.قول میدم نخورم.تنها چیزی که هست اینه که باید زودتر و بهتر لاغر بشم،انشالله.جالبه که تو رشته ی خودم که زبانه قبول شدم،ووووووووای خدا شــــــــکر.امیدوارم هر کس که واقعا میخواد،قبول بشه.دوستتون دارم خیلی زیــــــاد.

ناشتا: ۶.۲۰

۱ ق مرباخوری روغن زیتون

۱ کمی آب جوش

۳۰

۰

دارو:

مینرال قبل صبحانه

اسلیم کوئیک ساعت ۷.۳۰

اسلیم کوئیک ساعت ۱۳

صبحانه:۸.۱۵

۱ پاکت شیر

۲ انجیر

۱ ل چای

۱۰۰

۵۰

۰

نهار:۱۶

۳ کفگیر ماکارونی با سس تند

۴ ق ماست

۴۵۰

۸۰

م.و:۱۷

۱ ل چای

۲۵ گرم کیک

۰

۸۰

ورزش: ۱۰.۳۰ تا ۱۱.۳۰ باشگاه
آب:
فعالیتها:

کمی خرید

کمی پیاده روی آروم تا خونه

شام: ۲۰.۳۵

۵۰ گرم مرغ

۱ ل دوغ

کمی سالاد

درصد رضایت: ۱۰۰٪ ۹۷۰

پ.ن:باید خودمو بکشم که تو این خوشحالی بزرگ زیاد نخورم.قول میدم،قول.ازین که همه خوشحالند،نمیدونید چقدر هیجان زدم.

پ.ن۲:جاتون خالیه واقعا!قرص اسلیم فوق العادست،شام اصلا میل نداشتم،بزور خوردم.تازه سفره به این رنگارنگی و اون همه غذاهای مختلف که مامان درست کرده بود.راستی دوچرخه ثابت پدرم خریدش.

پ.ن۳:خاله هام گفتم معلومه لاغر شدی(ذوووووووووووق)، به شرطی که ادامه بدی و باور نکنی این حرفها رو!چــــــــشم

 گروه پایدار دوستتون دارم

انرژی و انگیزه ی من هستید

خدایا بی نهایت بزرگی

دوستت دارم

 

ماه 2 هفته 5 روز 31

به امید خـــدا

امروز صبح با مامان رفتیم خرید،یه شلوار مشکی پارچه ای خریدم سایز ۴۸.اول ۵۰ پرو کردم،تنم نرفت بعد رفتیم یه مغازه ی دیگه ۴۸ پوشیدم و تنم رفت،خیلی خوشحال شدم.میشه یه روز سایزم ۳۸ بشه؟!دیگه اومدیمو از ظهر نشستم پای کانال Mbc Max و تا ۷ شب ۳ تا فیلم دیدم،الانم سردرد دارم میترکم اما یه چای بخورم انشالله که حله!

صبحانه: ۸

۲۵ گرم کلوچه خانواده

۱ پاکت شیر

۱۲۵

۱۰۰

نهار: ۱۳

۱ سیخ کوبیده

۲۵۰ گرم مرغ

چند تکه چیپس

کمی پیاز

۱ کف دست لواش

۲۷۰

۵۰۰

۸۰

۵

۷۰

م.و:

۱ ل چای تلخ ۱۷

۱ ل چای تلخ ۱۹

۰

۰

آب: ۳
شام: ۲۰.۱۵

۲ ل چای

۱ خرما

۰

۲۰

دارو:

مینرال قبل صبحانه

اسلیم کوئیک ساعت ۱۲

فعالیتها: ۹.۳۰ تا ۱۲.۳۰ پیاده روی خرید
نه گفتن: املت شام
حال روحی: خدا رو شکر
درصد رضایت: ۹۵٪ ۱۱۷۰

پ.ن:نهارم سنگین بود تا ساعت ۲۰ که زیاد گرسنه نشدم.الانم از ترس اینکه شب خیلی بیحال نشم،۱ خرما برای شامم خوردم.میتونستم برای شام،بیشتر بخورم اما نخوردم.میخوام از ۹۰ فاصلم بیشتر بشه تا دیگه نبینمش.

پ.ن۲:اسلیم کوئیک طول میکشه اثر کنه؟!قبل نهار که خوردم زیاد اثر نداشت.داروخونه ای هم گفت که با یک برگ که نشون نمیده اثرشو.دوستای گل،راجع به اسلیم کوئیک پرسیدین،سپیده جان به ما معرفیش کردن؛اطلاعات کاملش رو از سایت اصلی شرکت گل دارو این دارو میشه خوندش.کمر رو باریک میکنه و گیاهیه و کاهش اشتها میاره.

پ.ن۳:همون پسرخاله ۱۸ ساله ام که همش مسخرم میکرد الان اومده میگه شکمت رفته تو!قبلا می ایستادی شکم داشتی،خدایی بهتر شده!کلی ذووووووق!

 پ.ن۴:بابت اطلاعاتی که راجع به مسهل دادین ممنونم.من سی لاکس مصرف میکنم اما نه زیاد چون یهو به روده ها فشار میاره،با اینکه گیاهی هم هست.روغن زیتون چون هر قاشقش ۱۲۰ کالری داره زورم میاد استفاده کنم!اما ریحانه سبوس رو پیشنهاد کرد،اونو امتحان خواهم کرد و واقعا از همتون بابت راهنمایی هاتون سپاس شدید دارم.عالی بود.

پ.ن۵:نوجوون جون آره همون شیر "آفرین بر شما،صدآفرین بر شما" رو منظورم بود که توئیگی گفت درست حساب کردم.نمیدونستم از شیر خشکه!!!اما تقریبا خوش مزه ست.

پ.ن۶:کپل جان مسهل برای راحت کار کردنه شکمه.اما سی لاکس میگم که خیلی فشار میاره به روده ها و به حال ببخشید اسهال میندازه.بچه ها اطلاعات خیلی کاملتری دارن که چیزهای دیگه یی هست که بهتره برای کارکرد روده ها.چون مسهل روده ها رو تنبل میکنه و بعد از مدتی دیگه روده ها خود به خود کار نخواهند کرد.

پ.ن۷:فاطیما جان اگه قبل از ۷ شب یک لیوان شیر با یک خرمایی چیزی بخوری،مطمئنن تا فرداش حدود ۱۲  ۱۳ ساعت ناشتایی و بدن از چربی های اضافه تغذیه میکنه و وزنت کم میشه.غذاب سبک و خوبیه.

پ.ن۸:شانون عزیزم،من هم زیاد رو دارو تاکید نداشتم،اینبار چون گیاهیه مشتاق شدم اما به قول مامانم تو بخوای خودت میتونی اشتهاتو کنترل کنی.امیدوارم همینطور باشه،انشالله.

 

هفته 5  روز 30

به امید خـــدا

 امروز تو باشگاه یه دخترخانمی گفت که دوچرخه از ۱۰ دقیقه بیشتر نزنم،چون باسن رو بزرگ میکنه،منم که ماشالله باسنم زده رو دسته لوپز،تعجب کردمو دیگه نزدم.حالا صحت داره؟!

صبحانه: ۱۰.۲۰

۱ شیر پاکتی

۲ خرما

۱۱۰

۴۰

آب: ۱۰
نهار:۱۲.۴۵

۱۲ ق برنج

۶ ق قورمه سبزی

۲ ق سالاد

۶۰۰

۳۰۰

۱۰

ورزش: ۱۴.۴۰ تا ۱۵.۴۰ باشگاه
فعالیتها:

کمی پیاده روی خرید

ظرف شستن

حال روحی: آروم ... شکر خدا،گوش شیطون کر
نه گفتن:

مرغ دیشب برای شام

 سیب زمینی تازه سرخ شده شام

کلوچه تازه

دارو: مینرال بعد صبحانه
تلنگر: باز اون مانتو چسبونه رو پوشیدمو متلکا----!
درصد رضایت: ۹۲٪ ۱۲۱۰

پ.ن:رفتم اسلیم کوئیک بگیرم،داروخونه ایه گفت که بهتر از اونم داریم،به نامه Fat Stop که هر برگه ۱۰تائیش ۶۰۰۰تومنه.گفتم این خوبه؟گفت آره.گفتم جون دوستان هم از همین میخورن،همینو اسلیم  کوئیک رو میبرم،یک بسته ۳۰تایی گرفتم،از فردا ببینم چه میکنه دیگه!اما مامان و خواهرم خیلی گفتن نخور و فلان و بیسار.گفتم همش شما موج منفی بدینا،شاید مثمر ثمر باشه ای بابا!

پ.ن۲:چه مصیبتیه این نه گفتن!!!!میخواستم شاممو بخورم،رفتم مرغرو که از دیشب بود رو وزن کردم،دیدم ۵۰ گرمه،۳۵ گرمش استخوونه،که میشه ۱۰۰ کالری،هیچ جامم نمیگیره،به خودم گفتم مرغ همیشه هست،این شبها تکرار نشدنین،تصمیم گرفتم شیر و کمی نانی بخورم،آخه نمیخوام تکرار ایجاد کنم که خسته بشم.

پ.ن۳:این شیرهای پاکتی که تو مدارس میدنو دیدین؟یه خانمی هست برامون ازونا میاره،سهمیه ی مدرسشو با مامانم که دوستشه نصف میکنه.اونا کمتر از یک لیوانن یک مقدار.فکر نمیکنم ۱۰۰ کالری بشتر باشن،اما من رو ۱۱۰ امروز زدم،زیاد مطمئن نبودم.

پ.ن۵:دیشب ۲ تا مسهل خوردمو خوابیدم،آخ چشمتون روز بد نبینه از ۶ صبح از دل درد از خواب پریدم.آخه کارکرد روده هام عذر میخوامها از روز آغاز رژیم کند شده و کمی اذیت هستم.هفته ای یکشب ۲ تا بخورم فکر میکنم خووب باشه که روده هامم تنبل نشن!

پ.ن۶:شامم رو کالریشو حساب میکنم برای دومین باره ففلی یادم میندازه تو جدول نزاشتم.

شام:۱ شیر پاکتی +۱۰ گرم نانی(کاش نانی نخورده بودم،نمیزاره وزن کم بشه،دیگه نمیخورمش)

 

هفته 5 روز 29

به امید خـــدا

 دیشب جاتون خالی بی خوابی زده بود به سرم،آخه عصرش خوابیده بودم،با عاطفه تا نصفه شب حرف میزدیم،بعد عاطفه خوابید،باز من خوابم نمیومد و ۲ ساعتی توی نت موندم!از امروز که وارد هفته ی ۵ رژیمم شدم،هفته ای ۱۲۴۰ کالری پایه ی رژیممه.شب اول که تونستم،انشالله زودتر آرزومه فقط عدد ۸۹ بیاد رو ترازو!انشالله به امید خدا

 

ورزش:

۱۵ دقیقه رقص ۹.۵۵

۲۰ دقیقه ویبروشیپ

آب: ۴
صبحانه: ـــــــــــــــــــــــــــــــ
نهار:۱۲.۵۰

۱۰ تکه چیپس

۱۰ ق برنج

۴۰ گرم ماهی

کمتر از نصف لیوان آش

۲ ق آلو اسفناج

یک لقمه الویه با نان باگت

۱۰ ۱۲ تا ترشی آلبالو

۱۱۰

۵۰۰

۴۰

۷۰

۴۰

۱۵۰

۳۰

بعد نهار: ۱۳.۱۵ ۱ ل چای تلخ
م.و: ۱۷.۱۵

۱ ل چای

۱۸ گرم نانی

یک ق غذاخوری انار

۰

۷۵

۵

شام:۱۹.۱۵ نزدیک به ۲ لیوان شیر داغ ۲۰۰
نه گفتن: مرغ و پلو شام
حال روحی: بیخیال الدوله کمی قسمتی شب عصبی
درصد رضایت: ۸۰٪ ظهر میتونستم کمتر هم بخورم اما چون ۱۰ پاشدم صبحانه نخوردم که نهار بخورم و سر نهار حریص شدم! ۱۲۲۰

پ.ن۲:یکشنبه عروسی دعوتیم،دلم میخواد تا اون موقع عدد ۸۹ رو ترازو باشه!انشالله

پ.ن۳:یادمم نیست مینرال خوردم یا نه امروز.این اسلیم کوئیک رو من هم احتمالا میرم میگیرم!

 

هفته 4 روز 28

به امید خـــدا

صبح تا ظهر:نهار امروز خورشت آلو اسفناج داشتیم،نمیدونم کسی میدونه چیه یا نه؟!کالریش رو تقریبی زدم چون اسفناج که کالری ای نداره زیاد،و ۲ تا آلو و ۳ حب گوشت که توش بود رو با اسفناجش خوردم!امروز عجب روزیه،باید اشتهامو کنترل کنم که دیروزم جبران بشه اما ای امان46.gif.دیشب آخر شب اشتباه کردم یه دیازپام یواشکی32.gif،خوردم،تا اومدم بخوابم هی از تو خیابون پشتی صدای انفجار میومد حدود ۱۵ دقیقه تمام،بدخواب شدم،به زور خوابیدم40.gif صبحم زود پاشدم،الان قرصه گیجه گیجم کرده!37.gif

عصر:پاشدم از خواب و مثه چی خوردم!زیادم حوصله ندارم،آخه با معده پر میخوابم پا که میشم کلافم.فقط یه چای یا یه آدامس اوربیت ازین حال درم میاره!کی حال داره!میشینم تا شاید بابام برام چای بیاره!

 

فردی که در آینه به تو می نگرد آن کسی است که هر روز باید پاسخگوی او باشی.

صبحانه: ۸.۲۰

۱ ل چای

۱ خرما

۰

۲۰

دارو: ۹.۴۵ مینرال
آب: ۱۱
ورزش: ۲۰ دقیقه ایروبیک با رقص
م.و۱:

۱ خرما ۱۰.۵۵

۵ تکه چیپس ۱۲.۱۵

۱ حلقه سوسیس بدمزه از دیشب

۲۰

۵۰

۵

نهار:۱۲.۵۵

۷ ق برنج

ق ق خورشت آلو اسفناج

۱ ملاقه و نیم آش رشته

نصف پیاز

۲ حب سیرترشی

۱۰ تا آلبالو ترشی

۱ بند انگشت ماهی(اینقدر دلم ماهی میخواد اما خواهرم بارداره نمیزاره درست کنیم،میگه بو داره،خالم امروز بعد نهار که خوردیم یه بشقاب پر آورد که فقط همین یک مقدار رو ناخنک زدم اما دلم شدیا میخواد،پس میرم لالا که یادش نباشم،داره آزارم میده)

۳۵۰

۱۲۰

۳۰۰

۲

۶

۲۰

۵

شام: ۱۹.۱۵

یک لیوان آش

۶۰ گرم ماهی

۱ ق برنج

۲ تا تکه ته دیگ سیب زمینی بی روغن

۱ تکه گوشت

۲۵۰

۶۰

۵۰

۲۰

۱۵

فعالیتها:

عدس پاک کردن

خواب

حال روحی:
درصد رضایت: ۵۰٪ اشتهام مثه چی بازه!!!!!!!خورد خورد هی زیاد میشه کالریها!!! ۱۲۹۳

 پ.ن:امروز قرار بود ۸۷۰ بالا نرم،میبینید ترو خدا!مامانه نمیزاره که.حالا آش درست کردنت چی بود!عذاب روحی میدن آدمو!!!!

پ.ن۳:من خودم خوبماااا،اینقدر خوووب که اصلا حرف نداره!!!

 پ.ن۴:بعد شام ۲ لیوان چای تلخ!

 

هفته 4 روز 27

به امید خـــدا

 امروز صبج با انرژی کامل اومدم اول نت یه سری زدمو بعد با مامان رفتیم بانک و زود اومدیم خونه.تا رسیدیم خالم گفتش که دختر عموی مامانم بعد از ۱۰ سال اومده.دیگه رفتیم خونه خالم و یه چای خوردمو اومدم نهار ناگتها رو درست کردم و مامانم پیشه خالم اینا نهارشو خورد.منم تنها خوردم.قرار بود که ۲ بریم باشگاه که مامانم که با دخترعموش حسابی یاد خاطراتش افتاده بودن،گفت بزار دیرتر بریم.خلاصه من خوشحال فوتبالمو دیدمو ۵ تا چایی هم تا ساعت ۴ خوردمو.۵ آماده شدیم رفتیم باشگاه.اما این ساعت زیاد خوب نیست چون بعدش خیلی ضعف میکنی.امروز،خیلی حس کردم خوردم،بعد حساب کردم دیدم که بدون شامم فقط حدود هفتصد کالری خوردمو شام خیلی جا هستش.هی کلنجار رفتم شیر بخورم یا سوسیس که حریف نفسم نشدم و سوسیس خوردم و به هوای اینکه ۴۰۰ کالری دیگه حداقل جا مودنه برام اینقدر خوردمو خوردم که یهو اومدم حساب کردم دیدم صد و خورده یی از ۱۲۵۰ زده بالا،اول یه کم فحش خودمو دادم بعد گفتم ایراد نداره،جمع میکنم اضافی های این هفته رو و از شبهای دیگه م کم میکنم.تازه قرار بود ۲ ساعت بعد ورزش چیزی نخوردم.حدودا ۴۰ دقیقه مونده بود که این ۲ ساعت تموم بشه حواسم نبود،یه ناگت خوردم.شب رو گند زدما حسابی!

صبحانه : ۹

یک کم لواش

۱ تخم مرغ عسلی

۱ خرما

۱ ل چای

۳۰

۷۰

۲۰

۰

م.و۱: ۱۱.۳۰ ۱ ل چای تلخ
نهار: ۱۲.۵۰

۵ تا ناگت

۱ کف دست بربری

نصف گوجه

نصف خیار

دلستر انار

۲۵۰

۲۲۵

۲

۲

۴۰

ناخنک: ۱۳.۲۰

۱ و کمتر از یکی ناگت

۲ ق ماست

۶۵

۴۰

م.و۲: ۱۶

۵ ل چای

۱ نانی

۰

۱۲۵

ورزش:

۱۷.۴۵ تا ۱۸.۴۵ باشگاه

۱۸.۴۵ تا ۱۹.۳۰ پیاده روی خرید تا خونه

شام: ۲۰.۴۵

۲ سوسیس

کمتر از یک کف دست بربری

۳ تا خیار

یک کم گوجه

۱۰ تکه چیپس

۳۰۰

۱۰۰

۱۵

۵

۱۱۰

آب: ۵
دارو: مینرال بعد نهار
درصد رضایت:

از رژیم=۶۰٪

از ورزش=۸۰٪

از خودم=۷۰٪

۱۴۴۹

47.gif

پ.ن:فلوکسیتین رو از دکتر داروخانه پرسیدم گفت ماله اعصابه نه کاهش اشتها!از سری قرصهاییه که اگر عادت کنی بهش دیگه نمیتونی ترکش کنی.ترجیح میدم فقط مینرال استفاده کنم!کی بخورم مینرالو راستی؟پرستش گفت وسط نهار!شانون میگه بعد صبحانه!7.gif

پ.ن۲:وااای خدا کنه صبح وزنم بالا نرفته باشــــــــــــــــــــــــــه45.gif وگرنه خیلی خودمو سرزنش خواهم کرد!70.gif

 پ.ن۳:ففلی یادم رفت شاممو تو جدول بزارم!!!!!!!حواسو داری!!!!!!!=))

هفته 4 روز 26

به امید خـــدا

امروز خیلی روز مفیدی رو داشتم.از دوستای خوبم خواهش میکنم توی موضوع "دکتر علیرضا آزمندیان"در حاشیه ی وبلاگم،حتما اون مطلب رو مطالعه بکنن.خیلی زحمت کشیدم که به شماها برسونمشون این حرفهارو و ارزششو داشت.از وقتی پاشدم لوزه هام یه کم درد میکردن،آخه پنجرمو شبا یه کم باز میزارم تا هوا تهویه بشه،وقتی بستس نفسم میگیره.چون رو به رومم باغه دوست دارم همیشه باز باشه.بعدش حرفهای دکتر رو پاکنویس کردم و بعد همه رو تایپ کردم بعد نهار و براتون توی وبلاگ گذاشتم.نهار امروز خودمو خفه کردم،فکر میکنم وقتی خیلی شادم بیشتر میخورم.شب هم حسابی اشتهام باز بود،هوس یه چیزی کرده بودم،نمیدونستم چی!شوهر خواهرم یه لقمه نیمرو آورد،گفتم نه نمیخورم،اون اصرار من انکار،آخر سر نگرفتم ازش،رفتم به خواهرم میگم،شوهرتو جمع کنا،با نفسه آدم بازی میکنه،یه کم دیگه اصرار کرده بود گرفته بودم،همه ترکیدن از خنده!به بابام گفتم بریم پیاده روی اما نیومد،عصر جمعه هم که تنها نمیشه جایی رفت،پس امروز ورزش فـــرت!شام هم هر چی سعی کردم تا ۱۱۶ تا کالری بیشتر نخورم که از ۱۲۵۰ بالا نرم نتونستم.وای فردا که استقلالم بازی داره همون ساعت که میخوام برم باشگاه،فوتبال شروع میشه،از یه طرف هم نمیخوام صبح برم که با ایروبیکیا برخورد کنم،مجبورم همون ساعت ۲ یا ۳ برم دیگه،بعد نتیجه ی فوتبال رو ببینم متاسفانه!آخه من عاشقه استقلالم    ، اونم بدجور ۳۳ آتیشه!با رفتن سمینار دیشب خیلی برنامه ها برای آیندم ریختم و به قول دکتر عزیز که قربونش برم میخوام ۷ سال آیندمو حداقل برنامه ریزی کنم،کار سختی نیستش،میشه!هی میخوام برم رو ترازو اما دلم میخواد آخر مهر برم،ترازوئه هی چشمک میزنه اما فعلا بهش نه گفتم،نرم بهتره حسش.میخوام به خودم،رژیمم،سلامتیم،ورزشم،پوستم و وضع مالیم و معنویاتم ... برسم 6.gif

صبحانه: ۱۰.۳۰

۱ ل چای

۲ تا خرما

۰

۴۰

نهار:۱۳

۱۰ ق لوبیا پلو

۲ ق برنج سفید

۳ ق قورمه سبزی

۱ کاسه سالاد

۳ ق ماست پرچرب موسیر

۳ حب سیر ترشی

۶۰۰

۱۰۰

۱۵۰

۳۰

۷۵

۹

دارو: مینرال بعد نهار
آب: ۶
م.و : ۱۷

۱ قاچ هندوانه

۱ نارنگی

۱ موز کوچک

۱۰

۴۰

۸۰

شام: ۱۸.۴۵

۲ ق لوبیا پلو

۳ ق سالاد

۱ ق ماست

۱۲۰

۲۰

۲۰

بعد شام: ۱ ل چای تلخ
نه گفتن:

یک لقمه نیمرو

بادام زمینی

کاکائو

فعالیتها:

پاکنویسی مطالب سمینار

تایپ مطالب سمینار

سرکشی به اکثر پایدارها

درصد رضایت:

از رژیم=۴۰٪

از خودم=۹۵٪

۱۲۹۴

پ.ن:خیلی سخته این هفته ۴ که تموم بشه باید بیام زیر ۱۲۴۰.امیدوارم انشالله بتونم.

پ.ن۲:مینرالمم تموم شد،فردا باید بگیرم،فایده ایم داره؟یا خوردنو نخوردنش یکیه؟!

پ.ن۳:راستی،ماکارونی هر لیوانش با محتویات ۱۵۰ کالریه ها نه ۲۰۰ تا ۲۵۰!البته ما چرب نمیخوریم!

 

سمینار "مهارتهای زندگی" دکتر علیرضا آزمندیان

به امید خـــدا

سلام دوستای خوبم.متن زیر سخنرانی دکتر آزمندیانه.خواهشا سر فرصت کپی کنید و بخونید و برای دانلود هم براتون لینک میزارم.

 

سمینار "مهارتهای زندگی" دکتر علیرضا آزمندیان

 

تالار فردوسی دانشگاه تهران/سمینار "مهارتهای زندگی" دکتر علیرضا آزمندیان 23 مهر 88

اصل شفافیت:باید بدانی کی هستی،کجا میری و زندگی رو کجا میخواهی پیدا کنی و بعدش اصل توجه که انسانها به خودشون،زندگی،محبوبشون و .. توجه کنن.چقدر قشنگه به زندگیت توجه کنی و بدونی چی میخوای.خوش به حال انسانی که برای زندگیش یک زندگی چند بُعدی بسازه نه یک بُعدی!

امروز میخوام ابعاد زندگیم را معلوم کنم!

زندگی های چند بُعدی:

معیارها و دستاوردها در یک زندگی پر ماجرا و پر حاصل

صفتها همیشه تعیین میکنند یه کلمه چی هست.مثلا زندگی!صفتها خیلی مهمند.قشنگترین صفت زندگی،پر ماجرا و پر حاصله.مدبرانه و عاشقانه یک زندگی پر ماجرای پر حاصل را پیش ببریم.هر ماجرایی  باید یک حاصلی داشته باشد.خوش به حال انسانی که باید بداند این زندگی را باید خوب بگذراند.

زندگی 3 بخش دارد:گذشته یی که گذشت و از جیبت رفت.بهتره فکرش رو نکنی و مقطع حال و مقطع آینده که سرمایه ی اصلی توست.اونی که رفت چیزیه که خرج شده.خیلی قشنگه که امروز حس کنی که گذشته دیگه تموم شده و یک زندگی علمی کنی نه یک زندگی دِینی.اونم در آینده اتفاق میفته که همش توی این دنیاست.

در مورد مسائل زندگیت طوری برخورد کن که انگار میخوای جاودانه زندگی کنی.هر کس به خودش قول آخرت رو میده خودشو داره گول میزنه و خلافه دین میره.انسانی به بهشت خدا میرود که در این دنیا در بهشت رندگی کند و تمام این دنیا مقطعی است به نام آینده که باید در فضای چند بعدی تعریف شود.زندگی های تک بعدی انسان را به رستگاری نمی رساند.

یک زندگی سعادتمندانه مجموعه ایست از فعالیتهای مختلف در جهت علاقه ها و نیازها و معیارها و ارزشها.اول علاقه هاتو پیدا کنه.ببین با چی حال میکنی.بعد نیازهاتو پید اکن.تمام زندگی مجموعه ای از رفع نیازهاست.نقشه ی زندگیتو امروز شفاف بکش.با چه معیارهایی میخوای زندگی کنی.تمام بعدهای مختلف زندگی تو مجموعه ای از علاقه ها،نیازها و معیارها و ارزشهای توست.انسانها به چیزی میرسند که آنرا بجویند.یک نوع از زندگی چند بعدی را پیشنهاد میکنیم:

1.به نیازهای مالیت فکر کن.رسیدن به استقلال مالی و دنیایی از آرامش.با آرامش پولدار شو.پول هدف نیست اما وسیله ی خوبیه.هر چی را که محکوم کنی از دست میدهی.پول را جایزه یی از طرف خدا بدان.آرامش در زندگی (خیال راحت و آزادی وجدان)یکی از مهمترین معیارهاست.شغل مناسب و قابل توسعه:بعضی از مشاغل مانند برخی کارهای اداری قابل توسعه نیستند اما بعضی ها قابل توسعه اند مثلا هر چه بیشتر بفروشی پولدارتر میشوی.زندگی قابل برگشت نیست.مشورت کن با انسانهای خبره و برای آیندت زندگی پر دستاوردی انتخاب کن.

2.نیازهای علمی و مهارتی:کسب علم و معرفت.رسیدن به مهارتها و توانمندی ها و کسب یک شخصیت آگاه،عالم،توانمند و کارآفرین.ندونی نمیشه!انسانها با آموزشها مهارت زندگی را یاد میگیرن.مهارتهای زندگیتو مشخص کن.شخصبت آگاهی داشته باش نه شخصیتی گنگ.انسانها با هر شخصیتی داشته باشن زندگی میکنن.انسان دنبال هر چی باشه همونو به دست میاره.پس شخصیتی آگاه داشته باش.

 

چون به دریا می توانی راه یافت        سوی یک قطره چرا باید شتافت

 

انسانها تدبیر میکنند و خدا تقدیر میکنه.علم و آگاهی چراغ هدایت در زندگی است.باید بدانیم.

3.نیازهای انسانی و ارتباطی:دوستان خوب،همسفران راه زندگی،ازدواج موفق و پایدار.باید عقاب باشی تا بری سراغ عقابها.هر انسان در زندگیت نقشی داره.توی دایره دوستیت عقابها رو بیار.دنبال یک رابطه پایدار باش.چرا از امروز فکر نکنی.

4.نیازهای معنوی:یک انسان کمال طلب،مسیر کمال را در زندگی الهی و معنوی دنبال میکند.همیشه باید به خودت فرمانده باشی و طلب کنی.باید خودت به چنگ بیاری.کمال طلب کسی است که به هر چیزی قانع نمیشود.انسانی که فرداش بهتر از دیروزش و امروزش باشه.همیشه باید تغییر کنی.خدا باید نقش اصلی زندگیت باشه.

دین معیار یک زندگی الهی و انسانی ست.طریقت انبیا و اولیا و مربیان درس زندگی است.همیشه پاداش خوب زندگی کردن تو بهترین نقطه بهشته.دین یعنی چطور زندگی کنی.دین آئینه زندگیه.باغچه ذهنتو از علفهای هرز پاک کن.معنویت یکی از مهمترین معیارها و ارزشهاست که سایر ارزشها را کنترل میکند.آنچه ابعاد وسعت زندگی را تعیین میکند،نگرش یا بینش انسانهاست.امروز اولین روز از آینده ی توست.

 

تو چه جور جاده یی رو میبینی؟هر انسانی یک وسعت دیدی دارد.امروز فکر کنید و تصویری از جاده یی که جاده ی زندگیت توی 7 سال آینده ست ببین.هدفهای تو منابع نوری هستند در جاده ی زندگی.انسانها به چیزی میرسند که از قبل آنرا دیده باشند.هر چه را در ذهنت ببینی یک روز در آغوشت میبینی.همونطور که امروز اجازه داری اینها رو بخونی و بفهمی همونجور کمکت میکنه به اونایی که میخوای برسی.

ما در زندگی به چیزی میتوانیم برسیم که قبلا آنرا دیده باشیم.این معنای بینش است.یکذره به خودت ببال.احساس تنهایی نکن.بینش رهبر را رهبری میکند.زندگیتو باید هدایت کنی.بهتر است بینش رهبران موفق و شگفت انگیز را مورد مطالعه قرار دهیم.الگو برداشتن از انسانهای موفق راهتو آسونتر میکنه.

بینش در رهبری عرصه ها و ابعاد زندگی او را تعیین میکند.انسانی که بینش نداره مدام به دور خودش میچرخه.بینش از درون آغاز میشه و ما نمیتوانیم بینش را گدایی کنیم و یا از کسی قرض بگیریم.بینش باید از دورن ما بجوشد.گاهی یک فرزند موفق در یک خانواده برای همه افراد و برای فامیل و دیگران بینش می سازد.هر چی بینش تو بزرگتر باشد،انگیزه ات بیشتر خواهد بود.رهبران می توانند برای پیروان بینش بسازند.پدرها و مادرها میتوانند برای فرزندان خود بینش بسازند.از بچگی برای بچه باید بینش ساخت.همه به بینش تو عکس العمل نشان خواهند داد.

امید،سرمایه ی مهمی ست برای یک جوان.

اگه گذشته غم انگیزه،آیندت باید دل انگیز باشه.

مهم نیست از کجا اومدی مهم اینه که کجا میری.خدا به انسان چیزی میده که در راستای لیاقتش باشه.بینش ما به عنوان یک رهبر باید دیگران را هم در بر بگیرد.یعنی آتش اشتیاق ما همه را گرم کند.باید به هدفهات معتقد باشی و مطمئن،که هر کسی که اطرافت قرار گرفت به وجد بیاد.بینش مثل یک آهنربا عمل میکند.مردم را جذب و به چالش دعوت میکند.بینش منابع مالی و امکانات را جذب میکند.هر چی بزرگتر فکر کنی بیشتر بهت میرسه.هر چی بینش بزرگتر باشه قدرت جذب منابع،امکانات و دستاوردهای بیشتری را داره.اولین قدم هدفهای بزرگی برای خودت انتخاب کن و بهش اعتقاد داشته باش.خیلی قشنگه تو زندگی احساس کنی تنها نیستی.خدا و کائنات رو داری.زندگی یک ماموریت است با اهداف و آرمانهای مختلف.ابعاد زندگی ما عرصه های این ماموریت را تعریف میکند.نارضایتی از شرایط موجود عامل بزرگی برای رسیدن به بینش بهتری است.راضی نباشید از زندگیتون تا تمام جریان زندگیتون عوض بشه.بپرس از خودت کجا بودی،کجا هستی،چه میجویی.حال ندای الهی درونمان چه میگوید؟

انسانها دو دسته اند:خوشبخت،بدبخت/پولدار،فقیر/الهی،شیطانی/

ندای درون انسانهای خوشبخت میگه:"پیش به سوی فردای بهتر" همیشه فردای بهتر را میبیند.

ندای شیطانی چه میگوید؟"ای بابا این دنیا به چه درد میخوره؟مردم قابل اعتماد نیستن.اوضاع روز به روز داره بدتر میشه،دیگه کاری از ما ساخته نیست."نداهای درون،واقعیتهای دنیای بیرون ما را می سازد.اونکه میگه دنیا داغونه؛زندگیه داغونی خلق میکنه.هر چی از درونت بیرون میاد،الهی باید باشه. زندگی موفق چند بعدی حاصل نداهای زیبای درون یک انسان کمال گراست.بینش ها بعد زندگی را می سازند.هم اینک ابعاد زندگی کنونی خود را مورد مطالعه قرار دهیم و بگوییم که زندگی مان چند بعد دارد؟!

ارزیابی کیفیت زندگی موجود

اگر محصولی که درو میکنیم نمیپسندیم،بذری را که کاشته ایم را بررسی کنیم.هر اندیشه شما بذری ست در باغچه ی زندگی شما.حال آیا از دستاوردهای زندگی کنونی خود راضی هستیم؟

حقتونو ازین زندگی بگیرید

اگر میخواهیم فردا قهرمان شویم،امروز آموزش ببینیم.تو نباید قربانی زندگیت بشی.باید قهرمان زندگیت بشی.سعی کنیم به عنوان یک رهبر،انسانهای دیگر  در ابعاد زندگی ما حضور داشته باشند.عقابها رو میخوای جذب کنی باید عقاب باشی،جذاب باشی.جذبه و جذَبه داشته باشی.فضای زندگیتو باید پاکسازی کنی.

نمیدانم سرنوشت ما چه خواهد شد اما یک چیز را میدانم:

در میان ما انسانهای واقعا خوشبخت کسانی هستند که به دنبال خدمت به انسانها گشته اند و راههای آنرا یافته اند.

انسانها چیزی را میدهند که داشته باشند.اگر میخواهی در سطح بالایی رهبری کنی،مشتاق خدمت در پایین ترین سطح جامعه باش.

کشف جدید در زندگی نه یافتن سرزمین های جدید است بلکه دیدن با چشمان جدید است.

دیگه به گذشته فکر نکن.اصلا نگرانش نباش.باید آینده رو در کائنات با خدا ساخت.از همین الان برای زندگی 7 ساله.بحرانهای گذشته رو به آینده نکشیم.خداحافظ گذشته های ناکام من و سلام آینده ی شگفت انگیز که من به کمک خدا خلق خواهم کرد.

این دنیا فقط دنیای تو نیست،اینها رو به همه انتشار بده.

کتاب"بیندیشید و ثروتمند شوید" زندگی دکتر رو مثل یه جرقه تو یک جعبه ی پر از باروته آماده ی انفجار تغییر داد و اون  که آمادگیه انفجار برای اومدن از فقر به ثروت رو داشت ، یکی از ثروتمندترینها کرد.

 


به امیــــد خــــــــدا

 این هم یکی از سمینارهای پارساله که دلم نیومد براتون نزارمش،فوق العادست،میدونم دیر گذاشتم اما دیر باهاتون آشنا شدم اما هنوز هم فرصت باقیه بیاید استفاده کنیم هممون با هم.این هم لینک دانلودش.

خلق یک زندگی شگفت انگیز

29 اسفند 87         ساعت 14:10

 

میثاقهای جدید در سال 88 / خلق یک سال شگفت انگیز

 

احساس عدم رضایت پلی ست به سوی فردایی بهتر ،به سوی  خواستن بیشتر!

انسانی که خواسته یی نداشته باشه،به جایی نمی رسه!

یک زندگی زیبا را در سال 88 بخواهید،همه چی از خواستن شروع می شود!

هر چه را بجویی،می یابی!

از خدا میخوام که 88 از تمامه سالهایی که بهم عمر داده،شگفت انگیزتر باشه و یک سال کاملا متفاوت باشه!

کاری کن که همه به طرف تو نشانه بروند.

خـــدا میفرماید:هر چه در کائنات من است به تسخیر اندیشه های تو در آورده ام.

باید همیشه بدجوری بخوای!هر وقت شگفت انگیز شدی بهترینا رو میسازی!

سال 88 بهترین سال زندگی

یک سال شگفت انگیز را یک انسان شگفت انگیز می سازد.

باید جادو کنی تا انسانها و کائنات همگی مسخر تو شوند ،همگی جادویه تو شوند.

یک سال عبارت است از 365 روز شگفت انگیز.برای هر روز باید یک شگفت انگیز باشی.

قطره قطره خوب شو تا دریایی از خوبی بشی.

انسان شگفت انگیز

انسانی با زیباترین باورها و عالی ترین مهارتها.پول،درس،عشق و ... همه مهارتن.باید مغناطیس شوی تا جذب کنی.

همه چی رو گردنه خودت بنداز و بدون کسی که بهونه میاره،دیگه تلاش نمیکنه.

دسته خدا رو بگیر و تو زندگیت بیار.

اگه برایه آیندت اندیشه نکنی،شیطان اندیشه ای میکند.

برای رهایی باید به شهری بیرون از شهر افکار الانت بری و باید سفر کنی به شهر خوشبختی و ثروتمندی و توانایی و اونجا زندگی کنی.من میخوام که در شهر دیگری سفر کنم. تو شهر آدمایه مثبت،تو شهر آدمای خوشبخت ...

(دیر نشده تو هم بیا ..)

هر چیزی را اراده کنی،خواهی یافت اما با اراده!

نکته های آموزشی و تربیتی برای رهبران توانمد الهی

تو وجود کساییکه این حرفها رو میشنون،گوهر خاصی وجود داره که دنباله چیزایی هستن که بقیه نیستن.

تا تو جذاب نشوی و زیبا نشوی،زندگی جذاب و زیبایی نخواهی داشت!

تکرار ، مادر مهارت هاست !

Repitition is the mothr of skill

از تکرار نترس.اینقدر بگو خواسته هاتو تا جزیی از وجودت بشه و برات عادی بشه.

در هر کلاسی از قبل،فنجان ذهن خود را خالی کنیم.

Empty your cup

و بدانی که این معلم از طرف خداست و باید عاشقانه گوش کنی و فنجان افکارتو خالی کنی تا حرفایه استاد اونو پر کنه وگرنه اگر پر باشه با حرفایه استادت لبریز میشه و حرفهایه استادت رو ببلع و بدون خدا برات حرفایی داره و ازین طریق بهت داره میگه.

بدون هیچ پپیش داوری و قضاوت آماده دریافت باشیم.داوری هایی که در شان تو نیست جلو چشماتو میگیره.

اگر یک کتاب حتی فقط یک نکته جدید داشته باشه،ارزشه خوندن داره.

اگر یک کتاب آنچه را ما میدانیم،یکبار دیگر برایمان تکرار کند و 500 سفحه باشد،ارزش خوندن داره.

همیشه قلم و کاغذ همراهتون داشته باشید تا نکته های مهم رو یادداشت کنید.

ثانیه ها رو از دست نباید داد.

تشنه باشیم برای کشف رازها و قانونمندی های جهان هستی،روش ها،تکنیکها.

تشنه باشید برای جذب .

هر پدیده ای رازی داره،مثه راز عاشقی.باید رازها رو بلد باشی تا سال88 رو زیبا خلق کنی.

خانه تکانی وجود

(یادت باشه دیو چو بیرون رود،فرشته در آید)

آن جا که در راستای خواستن هایت لیاقت نشون میدی،اتفاقی میفته.

خود را با دیسیپلین تقویت کنیم و عادتها و فضیلتهای خوبی در خورد ایجاد کنیم.

مثله صبح زود بیدار شدن و ترک عادتهای نا پسند!

در سر کلاس و هر جلسه ای فعال برخورد کنیم و منفعل نباشیم.

استاد باید انرژی بده و دانشجویان عاشقانه دریافت کنن و به بقیه انرژی بدن.انسان چیزی رو میتونه بده که در خودش داشته باشه.

یک کلاس خوب جلسه ای ست با دنیایی انرژی مثبت و انگیزه آفرین است.

آمادگی دانشجو و ضریب جذب بالا.

خرید دفتر ثبت موفقیتها(خلق یک زندگی که ارزش زندگی کردن را دارد)

با همه در مورد کلاس حرف بزن و به همه در مورد تمام رازها و قوانین بگو و منتشر کن این اطلاعات رو.

(نگو که طلوع رویا،تو این روزا محاله..)

کنترل زندگی خود را به دست بگیریم و جریان زندگی را عالمانه،عاشقانه هدایت کنیم.

رو دفترچه بنویس ثبت موفقیتهای من در 88 و از قبل بگو تو هر روز و هر ماه چی میخوای از خودت.

رو نقشه فرمان زندگیتو پی بگیر و بدون نقش اصلی تویی.

حتی در روزهای تعطیل  و عید هم تعیین کننده ی تک تک روزهای یک سال تو اند.از صبح 1 فروردین مینویسی تا شب.به طوری که پایان هر روز که رو تخت که خوابیدی میگی :

خدا چه روز فوق العاده یی بود.

یک روز جدیدی،یک دستاورد جدید،یک انسان جدید و یک زندگی جدید.

باید خودتو موظف کنی چون کائنات به خواسته های درونیت عکس العمل نشون میدن.

پس کار را به متن زندگی بیاوریم و زندگی را در فضای کار تعریف کنیم.کار و زندگی را از هم جدا نکنیم.

انسانهای موفق نمیدانند مرخصی یعنی چی!

هر روز رو قشنگ کن ،هر روز زندگی جدیدیه.

اصل مهم:عشق ورزی به کار و زندگی .کاری کنیم که به آن عشق بورزیم.

Doing what you love

Loving what you do

عشق بورزیم به هر کاری که می کنیم.

کار خود را عبادت تلقی کنیم و دستاوردهای کارمان را هدیه ای از جانب خدا بدانیم.

وقتی قطره های اول ریخت باید جنبه ی چکه چکه های بعدی رو داشت.

وقتی پولی در میاری جنبه ی خرج کردن هم داشته باش.

غرور و تکبر انسان رو از مسیر درست زندگی دور میکنه و به بیراهه میبره.

ظرفیت دستاوردها و درآمدها را داشته باشیم.

درآمد ما هدایای الهی ما هستند.

دستاوردها همیشه فقط مادی نیستند،معنوی،اجتماعی ...

آماده باش،آدم بزرگی باش تا هدفهای بزرگ را چنان کوچک ببنی که بهشون برسی.

انسانهای موفق،عملگرا و هدف گرا هستند.

با آموزشهای مختلف هر روز قدمی به سمت هدفها و دستاوردها برداریم.

گرایش داشته باش که داری میرسی.به زمان فکر نکن و محدودیت ایجاد نکن.

پله پله بخوایم و فقط به دریا فکر نکنیم،به قطره قطره فکر کنیم که دریا رو ساختن یعنی از کوچک و کم شروع کنیم تا به بزرگترینا برسیم.

هدفهای بزرگ را به هدفهای کوچک در زمانهای کمتر خلق کنیم.

همیشه هدف باید بزرگ اما قدمها کوچک و آهسته و طلاییو پر باور باشه.

هر روز یاد بگیریم که چطور خوب فکر کنیم،خوب تلاش کنیم و خوب زندگی کنیم..(یه دختر 8 ساله همیشه اینو زمزمه میکنه ..)

حتی اگر الکی هم بگی ،کائنات کمکت میکنن تا موفقیت تو دفتر ثبت بشه.کمکت میکنن تا شب که میخوای گزارش موفقیتها رو ثبت کنی حرفی برای نوشتن داشته باشی و دسته خالی نباشی.

(دست از طلب بر ندارم تا کام من بر آید .. )

ما هر روز در مسیر فرصتها حرکت میکنیم باید آنها را به ثروت تبدیل کنیم.

فرصتها می آیدن و می روند.دریابیم آنها را.

ما با کارمان شناخته میشویم(کار و شغل بخش مهمی از هویت ماست)

هر آدمی کامل نیست اما هر به هر چه بجویی،میرسی.اول تعریف کن نیازهاتو .

به هر انسانی گونه ای فکر کن که سفیر چیزی در دنیات باشه.

زندگی یعنی رفع نیازها .

 نیازهاتو اول بدون و هر انسانی مسئوله تا نیازهاشو رو برآورده کنه.

انسانها فرشتگانه تک بالن و در ارتباط صاحبه 2 بال میشوند.

وقتی ما روشهای کسب موفقیت و کسب ثروت را بیاموزیم و آنان را به مرحله اجرا بگذاریم دیگر همان انسان قبلی نخواهیم بود و به شخصیت دیگری تبدیل خواهیم شد.

مرتب از خودمان نسخه جدید بسازیمو به کائنات و انسانها عرضه کنیم.

اگر در گذشته بدی دیدی،شکست خوردی،فقر کشیدی،سختی کشیدی کوله بار گذشته تو همین الان بزار زمینو سال 88 انسانه جدیدی،نسخه ی جدیدی از خودتو وارد زندگیت کن.قبل از نشستن سر سفره ی 7سین کوله بار گذشته رو زمین بزار.

Fake it to make it

و با خود زمزمه کن:

ای کائنات اگر در 87 به خیلی چیزها نرسوندین منو،در سال 88 انسانه جدیدی به زندگیم پا میزاره پس بیاینو زنگیمو قشنگتر کنید.

انسانهای شگفت انگیز در وجودشان گوهری دارند که بقیه ندارند.باید این گوهر را بزرگ و بزرگتر کرد.به دنباله گوهر وجودمون باشیم تا لیاقته زیبایی های زندگی رو داشته باشیم.باید کائنات بیانو زندگیتو زیبا کنن نه اینکه تو بری.این یه قانونه!پس جذاب شو تا جذبشون کنی و تغییر کن و خونه تکونی کن وجودتو.

نو بشو تا کائنات دنیاتو قشنگ کنن.

ما انسان تربیت میکنیم (خود و دیگران)و در کنار آنها عاشقانه،توانمند و ثروتمنددانه زندگی میکنیم.

انسان تربیت کنیم تا چیزهایی نو خلق کنیم.

(وقت است که به شکرانه ی بیداری خویش           عالم همه را ز خواب بیدار کنیم)

چگونه میتوان در دنیای انسانها منشا اثر بود.به دست آوریم تا بتوانیم عرضه کنیم؟(خود پیامه خود باشیم)

چگونه میتوانیم یک زندگی شادکام و پر معنی داشته باشیم.

3ویژگی ما را فرشته ای در خواب به ما می گوید:

1.تو توانایی کشف رازها و اسراار الهی را برای زیبا زندگی کردن داری.

2.تو توانایی رشد بسیار و پیشرفت عالی را در کار و زندگی خود داری.

3.تو توانایی کار کردن با انسانها و هدایت آنها به سوی خلق اهدافشان را داری.

 

3 اصل بالا را در مورد خودمان باور کنیم و ایمان بیاریمو همیشه تکرارشون کنیم.

هربار که شرایط زندگی خود را ارزشمندتر میبینیم بدونیم که رازها رو خوب یاد گرفتیمو بدونیم که آنها رو خوب اجرا کردیم و رشد کردیم و به رشد دیگران هم کمک کنیم و به دیگران هم خیر برسانیم.

اصول گفته شده صرفا حکایت شغل و کار نیست که در وقت معینی انجام دهیم و بعد به مرخصی بریم.

هر لحظه از زمان در سال فرصتی ست که رسالت فردی و اجتماعی و شغلی خود را انجام دهیم.

با تک تک آدما حرف بزنیم تا از فضای تفکر فقیرانه بیرون بیانو به آینده ی بهتر فکر کنن.

(دونه دونه پر کنیم از شادی همه خونه ها رو)

آخرین میثاقها و تصمیم های 88 شگفت انگیزترین سال زندگی

باید کائنات برای آرزوها بهت کمک کنن.انسان 2 بعد داره.جسمی و الهی .بعد الهی رازها رو میدونه و با اندیشه ها ی جذاب و احساساته عاشقانه به جذب می پردازه.

تفکرتو درست کن،درست فرمان بده تا همه پیشنهادها بیاد طرفت.

کائنات باید بدونن نمیتونن همون طور که با تو در 87 برخورد کردن، تو 88 هم برخورد کنن.

همه گوش به حرفای من که قائم مقامه خدا هستم باشید.

و حرفاتونو احساس کنین .احساس زبان مکالمه با کائناتست.

(مجنونه بوی لیلی ام..)

گذشته درس و نقشه یی ست برای آینده.

مروری بر آنچه در 87 گذشت و چه کردیمو چه دستاوردهایی داشتیم

1.نگاهی به حال و هوای زندگی.چه جوری بر زندگیم حاکم بودم و چقدر احساس خوشبختی دارم.

2.وضعیت مالی در 87 چقدر درآمد داشتم؟ آیا در شرایط استقلال مالی به سر بردم یا اینکه محتاج بودم همواره؟!

3.وضعیت علمی و آموزشی.چه چیزایی یاد گرفتم؟

4..وضعیت ارتباطی(شخصی/حرفه ای)چه انسانهای کلیدی وارد زندگیم شدن که باعثه رشد من شدن؟دیگران چه نقشی در زندگیم داشتن؟من چه نقشی تو زندگیه دیگران داشتم؟

(بگو با کیا زیستی تا بکویم کیستی)

5.وضعیتم در خانواده.آیا مفید و مولد بودم یا نیازمند به اونا؟

6.وضعیت اجتماعی و فیزیکی.آیا سلامت بودم(ورزشو تغذیه..)

به حسابه خودتون برسید قبل ازاین که به حسابتون برسن.

برای گذشته شماتت نمیکنمت اما 88 باید تغییر کنی.

8.وضعیت اعتقادی و معنوی من چطور بود؟نقش خدا تو زندگیم اصلی بود یا حاشیه ای؟!

(صدایه قبله من باشو صدام کن)

9.آیا من طول گذشته فروشنده خوبی بودم؟چه در آمدهایی داشتم؟!

همه ما فروشنده ی عشق و محبت و ثروت هستیم ..

10.آیا سوژه ی مناسبی برای انسانها بودمو آیا خود را خوب عرضه کرده ام؟
همیشه همه نگات میکنن و تو سوژه یی.پس همیشه توجه خودت باش که خدا و آدما نگاهت میکنن.پس همیشه قشنگ باش.

 

تمرکز بر خود در 87

1.تنوع تفکر و اندیشه هایم در سال گذشته چطور بود؟

آیا مثبت اندیشو خوش بین و زیبا نگر بودم یا بدبین،کج اندیش و منفی نگر؟

چه تفاوتی ست که ایجاد این همه تفاوت میکند؟ آدمی فقیر و آدمی پولدار میشه؟!

از خودت انتظار عادی داشته باش.

2.آیا در طول گذشته من اصولا امیدوار و خوشحال و عاشق بوده ام؟(روحیه)

3.در طور سال گذشته باورهام چطور بودن؟(باورم از خود،از خدا، از زندگی..)

باورها عامله جذب و دفع هستند.

4.آیا در 87 تصمیمایه درستی گرفتم؟جنسه تصمیم ،فکر است.

(ز چه بنشستی...؟...بگشا دستی)

میثاقهای جدیدی 88(مرتبا درسال باید چک شوند.)

1.نگاه و دید ما در 88.سال 88 را چطور میبینیم؟

2.هدف ما در 88.چی میخوایم؟چقدر آنها را باور داریم؟ماموریت ما در 88 چیست و چه رسالتی داریم؟هدفهای مالی،معنوی،سلامتی،ارتباطی،ازدواج،زندگی....

3.رسالت فردی،خانوادگی،سازمانی و رسالت رهبری

برای خودتو خونودان میخوای چی باشی؟

بهترین شما کسیست که در دنیای آدمهایه دیگه نقشه خوبی داشته باشه.

4.برنامه های آموزشی 88.چی باید یاد بگیرم؟چرا؟(باید دل به دست آوردن ؛عشق ورزیدن،زبان خودندو هنرهایه دیگه رو آموزش ببینم)فردا باید چیزی یاد بگیری.

5.برنامه های الهی،معنوی88(سال،ماه،هفته،روز)

همیشه رو کاغذ فکر کنید.

(اگه دل خوشی نباشه،بهار نمیشه.)

دعای سال جدید

1.ای خدای عاشق ومهربون در سال جدید به من توفیق بده تا بنده یی شایسته ای برات باشم.

2.ای خدای رزاق،به کائنات فرمان بده تا در فرمانه من باشن.

3.ای خدا کریم به من توفیق بده تا فردی عاشقو اثر گذار یاشم.

4.ای خدا مهربان در 88 کمکم کن تا خوب اطاعتت کنم.

5.خدایا دوستت دارم،دوستم بدار ..

 

(حالا خوشبخت ترین آدمه روی زمینم .. عمرم تمومه اگه تو رو نبینم )

 

روزگارم نمیتونه دیگه تو رو از من بگیره، آخه اونم میدونه نفسم به نفسه تو گیره ..

آخه کار دله منو تو دیگه از عاشقی گذشته بیا با هم  نذاریم رویای دریا بمیره..

 

http://i2.tinypic.com/xlmgyr.jpg 

 

 

هفته 4 روز 25

به امید خـــدا

خوب سلام.قرار بود امشب بگم که کجا بودیم،امروز من وهانیه که شدیدا روحیه هامون مخصوصا من خراب بود،رفتیم تالار فردوسی دانشگاه تهران،سمینار مهارتهای زندگی دکتر علیرضا آزمندیان.من تقریبا میشه گفت سالی چند بار میرم پیشه دکتر و واقعا زندگیمو احساسمو عشقه تو وجودمو بهش مدیونم.هانیه رو برای اولین بار بود که میبردم.وای بچه ها جاتون واقعا خالی بود،همه ی ۲ ساعتی که صحبت کرد رو نوشتم،براتون تایپ میکنم و میزارم توی وبلاگ،بخونید و زندگیتونو عوض کنید و بهتر پیش ببریدش.الان واقعا خستم چون دیشب ۲ خوابیدم،۷ پریدمو کارامو کردم که بریم تهران.خیلی گوش شیطون کر،خوش گذشت بهمون.حرفایی که دکتر زد منو واقعا به خودم آورد،منی که توی خودم گم شده ،خوابی که دیدم،حرفای دکتر بهم راه برخوردمو نشون دادن و جواب گرفتم.جوری که مستقل باشم،بیشتر به خودم و زندگیم فکر کنم و هر وقت خودم آماده شدم به یک همآغوش فکر کنم.من باید مسیر زندگیمو تغییر بدم.از همتون خواهش میکنم حرفایه دکتر رو که براتون مینویسمو بخونید و بهش فکر کنید،فکر.بیاین با هم تغییر کنیم.بیاین راضی نباشیم به اینی که الان هستیم،به اینایی که الان داریم.بیاین شعار ندیم،عمل کنیم.امشب برای عزیزترین دوستم داره خواستگار میاد،امیدوارم هر چی که به صلاحشه پیش بیاد و هیچ چیز اجباری پیش نره،براش دعا کنید؛حال روحیش بده.حرفهای دکتر رو باید به اون هم برسونم زودتر.مثل یک احیای دوباره،من الان احیا شدم.دوستتون دارم بی نهایت.خیلی حرفها باهاتون دارم انشالله به زودی همه رو خبر میکنم،هر کی واقعا میخواد که میخونه،هرکیم نه که هرطور راحته.من قبلا هم که کلاس دکتر رو میرفتم،یادمه که عاشقه عقاب بودن شده بودم و هنوز هم هستم،باید عقاب شد تا عقابها رو جذب کرد وگرنه اردکها دورشون اردک جمع میکنن.این دنیا،جهانه تغییر است نه تقدیر.

آب :

۱ ل ناشتا

۶

۷
صبحانه: ۸.۳۰

۱ کف دست و نیم تافتون

۱ ل چای

۱ خرما

۱ ق مرباخوری خامه

۱ ق مرباخوری مربا آلبالو

۱ بند انگشت کمتر پنیر

۲۲۵

۰

۲۰

۳۰

۳۰

۲۰

نهار: ۱۰.۴۵

۱ کاسه سالاد با آبلیمو

۳ کفگیر ماکارونی

۳۰

۵۰۰

دارو: مینرال بعد نهار
م.و: ۱۶ ۳/۲ دلستر انار ۲۰
ناخنک: ۱۸.۴۵ کمتر از یک کفگیر ماکارونی ۱۲۰
شام: ۱۹

۱ ملاقه و نصفی خوراک مرغ

کمتر از ۲ کف دست لواش

۱ ق ماست

۱۵۰

۱۰۰

۱۵

نه گفتن:

های بای

شیر کاکائو

ماکارونی بیشتر

فعالیتها: پیاده روی تند از میدان انقلاب تا دانشگاه تهران
درصد رضایت: ۷۹٪ ناخنک قبل شام خراب کرد کالریامو.به غیر اون همه چیز عالی بود. ۱۲۶۰

پ.ن:امروز چه بساطی داشتیم تا به تهران برسیم،زود نهار خوردیم که راه بیفتیم،تا به قر و فرمون برسیم دیر شد.نشد که با مترو بریم،بلدم نبودم با مترو.خلاصه با تاکسی های انقلاب اومدیم،حالا هر چی نشستیم هیچکس نمیومد،منم استرس که سمینار دیر میشه!خلاصه یه آقا پسری اومد کنار من نشست.پنجره رو کاملا کشید پایین،هرچی ما به خودمون رسیده بودیم،به تر زد بهش.تا تهران رومونم نمیشد بگیم بکشه بالا،تمومه قیافمون به هم خورد اما کلی خندیدیم.هانیه که ۵ سال ازم کوچیکتره توصیه کرده که من کمتر چاووشی گوش کنم و سعی کنم با چند تا دی وی دی که از نمایشگاه خریدیم و همش آرامش بخش و سخنان بزرگان و موزیکه بی کلامه خودمو وفق بدم و بیشتر به حرفایه دکتر گوش کنم.خیلی روحیه میده که علمی کاربردی قبولم. انشالله

 

هفته 4 روز 24

به امید خـــدا

همین الان از خونه ی عمم اومدیم،دختر عمم الان پیشمه که صبح با هم بریم جایی که فردا شب میام براتون میگم کجا!سفره واقعا جای هتون خالی بود،نمیدونین چقدر برای گروه پایدار دعا کردم،آخه دیشب یه خواب قشنگی دیدم که مطمئن بودم امروز این سفره خیلی باید جالب باشه اما اصلا حوصله نداشتم.خیلی دپ بودم،صبح چشمامو باز نکرده با بابام بیخودی سر اینکه باید منو ببری دندونپزشکیو اون گفت خودت برو بغض کردمو تا عصری بغضم باز نشد.از اول تا آخر سفره دپسرده بودمو حال نداشتم،چند تا قطره اشکیم که میومد همتونو یاد میکردم،دعای اختصاصی گروهمونم اینو گفتم:"خدا جون خودت به گروه پایدار و اعضاش اراده ی فوق العاده قوی و روحیه شاد و مقاوم عطا کن."نمیدونم اما امروز دلم شکسته بود و تک تکتون جلوی چشمام بودین،ففلی،الی،پرستش،صبا،توئیگی و عاطفه و همــــــــــــــــــتون.حس میکنم شماها جزئی از وجودمین و در کل برام واقعا با ارزشین،دوستتون دارم.فضای فوق العاده عرفانی ای داشتم امروز.راجع به رژیمم،یه کم کالریم رفت بالاتر از ۱۲۵۰!!!فردا هم بیرونم،امیدوارم زیاده روی اصلا نشه!انشالله.......

 

صبحانه: ۹.۳۰

۱ ل شیر داغ

۲ تا خرما

۱۱۰

۴۰

نهار: ۱۳.۱۵

۱ کف دست تافتون

۲ ملاقه خوراک مرغ

۲ ق ماست و زیره

۱ بشقاب سبزی

۱۵۰

۲۵۰

۵۰

۰

آب: ۷ لیوان
م.و: ۱۵ ۴ لیوان چای تلخ .
شام: ۲۰

۸ ق برنج

۵ ق قورمه سبزی

۳ ق ماست و خیار

یک کاسه سالاد

۴۰۰

۲۵۰

۷۵

۳۰

بعد شام: ۲۰.۱۰ یک تکه کوچک موز ۲۰
نه گفتن:

کاکائو

شیرینی

بستنی

فالوده

غذای بیشتر برای شام(که وای چقدر باز دلم میخواست)

فعالیتها:

سر سفره پذیرایی کردن

کار با کامپیوتر

حال روحی:

وخیم بی حوصله

آخر شب هم از خوردنه زعفرونه زیادی بیخودی میخندیدم=))

درصد رضایت: ۷۵٪ ۱۳۷۷

پ.ن:بعد شام شدیدا دلم یک تکه چیز شیرین میخواست که موز یه کم کندمو خوردم!چون از نهار تا شام خیلی مقاومت کردم تو مهمونی چیزی نخورم و موفق بودم کاملا!

پ.ن۲:احتمالا فردا تهرانم و وقت باشگاه رفتن ندارم!

پ.ن مهم:عاجـــقـــتـــونم هــــــــــــــــــوارتـــــــــــــــــــــا !!! سبز سبز بود حال امروزم!!!عجیب سبز بود!!و شکر خدا جووونم!

هفته 4 روز 23

به امید خـــدا

وای بچه ها امروز چه بلایی سرم اومدا!قرار شد صبح با مامان بریم باشگاه.من ۸ اینطورا پاشدم صبحانه خوردم و ۹ راه افتادیم و رفتیم.۹،۳۰ رویا جون اومد و پرسیدم که رو برنامه یی که پریروز دادین پیش برم یا برنامه ی جدید.گفت نه رو همون برو،پاشو ،بیخودی نشین اما تا بدنت گرم نشده،شروع نکن،اول دوچرخه و تردمیل برو.بعد نگو صبحها ایروبیک دارن،خیلی شلوغ شد یهو.هرچی وایسادم نوبت تردمیل و دوچرخه نمیشد.یه دفعه رویا گفت بیا بریم توام ایروبیک،بدو.منم موندم تو رو دروایسی.مامانمم برد.مامانم بیچاره با این مفصل درد به زور انجام میداد،دیگه واقعا دید حال مامانم بد شد،باز نمیزاشت بره،مامانم گفت من میرم دمبل بزنم و رفت.منم به زور حرکاتش رو انجام میدادم چون وحشتناک با تند شروع میکنه،آدمه پر انرژیه.یه لحظه حس کردم دنیا دور سرم میچرخه و حالت تهوع شدید و سرگیجه دارم.گفتم من برم،گفت نه ادامه بده.۵ دقیقه دیگه ام موندم،یه کم دوئیدیم و بعد تندش کرد.دیدم نه واقعا حالم بده اما نمیزاشت من برم.یک ربعی همونجوری حرف خودشو میزد،یهو دیدم دارم از حال میرم،گفتم  من صبحانه خوردم واقعا حالم بده،حالا شروع کرده توصی های ایمنی.من دیگه رفتم نشستم رو صندلی اما حالم وحشتناک بود.فقط دلم میخواست بخوابم و پاهامو بدم بالا تا بهتر بشم.اما هرچی نشستم و آب خوردم دیدم نه بهتر نمیشم.دید حالم خیلی بده گفت پرستو برو تو اتاق پشتی رو تخت بخواب.رفتم ۵ دقیقه دراز کشیدم و یه کم بهتر شدم اما بدنم اصلا نا نداشت.رفتم دوچرخه زدم اما اصلا با سرعت کم هم نمیتونستم برم،خیلی آروم زدم تا تردمیل توبتم بشه،رویا نزاشت اونجور که میخواستم ورزش کنم.فکر کرد میخوام از زیرش در برم اما واقعا اینطور نبود،من که بدنم اینقدر مقاوم بود تا حالا اینجور نشده بودم.خلاصه یکم تردمیل رفتم بهتر شدم و دیگه پیاده اومدیم،برای دختر عمم یه کادو خریدم،فردا تولدشه و دعوتیم اما به خاط شهادت سفره صلوات انداختن،دوستاشم هستن.فردا باید نهار کم بخورم که شام اونجا دعوتیم،قورمه سبزی عمم گذاشته به خاطر خواهرم که بارداره.منم که چند وقته خیلی هوس قورمه سبزی کردم،دلتون نخواد.راستی بچه ها ۲ تا دندونایه جلوم خیلی درد میکنه،آب هم میخورم تیر میکشه.به نظرتون چکار میتونم بکنم؟!

صبحانه: ۸

۱ کف دست تافتون

۱ق مرباخوری خامه

۱ ق مرباخوری مربا آلبالو

۱ ل چای

۱۵۰

۳۰

۳۰

۰

نهار: ۱۳

۶ ق برنج

۸۰ گرم تن ماهی

نصف نیمرو

یک بشقاب سبزی خوردن

نصف قاشق کرفس

۴ ق ماست و زیره

۳۰۰

۲۵۰

۶۰

۰

۲۵

۷۵

بعد نهار: ۱۳.۰۵ ۵ تا پسته تازه ۴۰
آب: ۱۳ لیوان
ورزش: ۹،۳۰ تا ۱۰،۳۰ باشگاه
م.و : ۱۷

۱ نارنگی

ا خیار

۴۰

۵

شام: ۱۹.۱۵

۱ لیوان و نیم بیشتر شیر داغ

۲ تا خرما

۱۸۰

۴۰

نه گفتن:

مرغ و پلو شب

فعالیتها: ۱۰،۳۰ تا ۱۱،۴۵ پیاده روی خرید
درصد رضایت: ۹۰٪ رژیمم و تحرکم عالی ۱۲۲۵

 

هفته 4 روز 22 (روز اعلام وزن دور دوم مسابقه)

به امید خـــدا

من این دور دوم اصلا ورزش نداشتم و عادت بودم و وزنم الان ۹۱ دقیقه.امیدوارم دور سوم برسم زیر ۹۰ حتی به ۸۹،۹۰۰،برام خیلی مهمه!سعیمو میکنم،به امید خدا.ظهر یه کم خوابیدم،پسرهای همسایه پدرمو در آوردن،سردرد گرفتم،رفتم یه کم داد و بیداد کردم سرشون،بچه پرو میگه تو ضبطتو زیاد میکنی ما سردرد میگیریم،گفتم هروقت من ضبط روشن کردم توام بیا داد بزن،کشتین منو.بعد که رفتم فوتبال ببینم دخترخالم زنگ زد که با پسراش و خودش ۴ تایی بریم خرید.دیگه رفتم بیرون و یه کیف دانشجویی ازین تک بندها خریدم،مارک دی اند جی،خودم که خوشم اومد.الانم ۲ تا دندون جلوم وحشتناک هوا میکشه،با بدبختی شام خوردم،حتی آب هم به زور خوردم.

صبحانه: ۸

 کف دست نان جو

ا ل چای تلخ

ا ق غذاخوری خامه

۲۲۵

۰

۵۰

ورزش: ۸،۱۵

۲۵ دقیقه رقص

۱۰ دقیقه ویبروشیپ

م.و۱: ۱۰،۴۰

۳۰ گرم کالباس

۱ کف دست تافتون

۹۰

۱۵۰

نهار: ۱۳

۶ ق برنج

۶ ق کرفس

۳ ق ماست و زیره

۲ قاشق سالاد با خیلی کم روغن زیتون و آبلیمو

۳۰۰

۳۰۰

۵۰

۳۰

آب:

۷ ل

۱ آب معدنی

۹
م.و۲: ۱۷

۱ ل چای تلخ

۱ اوربیت نعنا

 

 

شام: ۲۰،۲۰ ۱ کاسه سالاد با آبلیمو ۵۰
فعالیتها:

ظرف شستن

۲ ساعت پیاده روی خرید

دارو:

مینرال بعد نهار

دیازپام بعد شام

درصد رضایت: ۸۵٪ ۱۲۴۵

 پ.ن:من فکر میکردم که نان جو کالری کمی داره،دیشب خریدم و صبح د بخور،اما بعدش دیدم که هر یک کف دستش برابر سه کف دست لواشه،کپ کردم،بیخودی کالری داشت،تافتون میخوردم کمتر بود کالریش.دیگه نمیخورم.میان وعده ی اولیمم شدیدا کالباسه چشمک زد،من بی گناهم.تازشم یه تن ماهی تو یخچاله داره منو میکشه.اما این زیر ۱۲۵۰ رو باید حفظ کنم مثل امروز،خیلی خوبه.

نه گفتن:چیپس و بستنی

تلنگر:پسر دخترخالم که ۱۸ سالشه و خیلی با هم جوریم،خیلی به خاطر چاقیم به من متلکایه خفنی میگه.امروز میگفت مانکن نامتعارفی و من متعارف.باید بیشتر کنم این ارادرو تا ثابت کنم فوق متعارفم.

 

هفته 3 روز 21

به امید خـــدا

وای بچه ها امروزم روزی بود برای خودش.دیشب خالم برام فال قهوه گرفت و کلی انرژی داد،حرفایه قشنگی میزنه همیشه،هروقت این خالم میاد من یواشکی ازش یه کم لورازپام و اینا میگیرم،چون مامانم مخالفه ۱۰۰٪  این قرصهائه.دیشب کلی خندیدیم دیگه با خالم و قرصها رو داد ،البته جنبشو دارم و به موقع که اگه خیلی دیگه اذیت باشم استفاده میکنم نه همینجوری بیخودی.دیگه از صبح به مامانم گفتم امروز باید اولین جلسه باشگاه رو بریم،من کلافم وزنم داره میره بالا.خلاصه نهار خوردیم،۲ ساعتی گذشت و ساعت ۲ راه افتادیم و رفتیم.تو باشگاه ۲ نفر فقط بودن.چون مامانم برای پا دردش میره،باید هماهنگ میکردیم یه خانم متخصص میومد و ورزشهای خاص بهش میداد اما به ما گفتن نمیخواد هماهنگ کنید هروقت خواستین بیاید.خلاصه،اون خانمی که اونجا بود اسمش فریبا بود و اون یکی سولماز.فریبا گفت من ۱۰۵ کیلو بودم و الان ۸۰ کیلوام و توی ۲ سال کم کردم و وزش میکنم،هیکلش تقریبا خوب بود اما ۱۰ کیلو دیگه ام باید کم میکرد،خیلی مهربون بود.گففتم راهنماییم میکنید من شروع کنم!؟مامان نشست و من شروع کردم،یه کم دوچرخه،یه کم تردمیل،یه کم کترینگ (اسم دقیقشو نمیدونم)،و کمی مس گری و کمی ویبرو شیپ،ساعت شد ۳ و از رویا جون که مسئول اصلی بود خبری نشد.مامانم یه کم تردمیل آروم زد و کمی ویبره و اون یکی خواهر رویا جون اومد و مامان رو راهنمائی کرد و برای من و مامان هر دومون ۲ تا برنامه نوشت و گفت که شروع کنید.دیگه من کمی جلو پا و پشت پا و ... و پرس سینه زدم تا ساعت ۴.خواهر رویا که اسمش رو هنوز نمیدونم هیکلش محشر بود،یه مانکن به تمام معنا،چه سینه های خوشگلی داشت،واقعا ماه بود.خدا رو شکر جو باشگاه بد نیست و خواهرهای جالبین  و خوش برخورد به شکر خدا.

آب: ۱۳ ل
صبحانه:۸،۳۰

۱ کف دست لواش

۱ ل چای

۲ خرما

۱ ق غذاخوریی خامه

۷۰

۰

۴۰

۵۰

م.و۱: ۱ ل چای تلخ
نهار: ۱۲،۱۵

۶ ق برنج

۲ سیخ کوچک جوجه کباب

یک لیوان ماست و زیره

کمی پیاز خام

نصف گوجه

۳۰۰

۲۰۰

۱۵۰

۵

۵

م.و۲:  ۱۲،۳۰ ۱ نارنگی ۴۰
شام:  ۱۹،۳۰

۵۰ گرم کالباس

۸۰ گرم تن ماهی

۱ کف دست تافتون

۱۵۰

۲۵۰

۱۵۰

دارو: مینرال بعد نهار
ورزش:

صبح ۱۵ دقیقه رقص

۱۴ تا ۱۶ باشگاه

فعالیتها:

۱۶،۳۰ تا ۱۸،۳۰ پیاده روی خرید

درصد رضایت:

از رژیم=۶۰٪

از ورزش=۸۵٪

۱۴۱۰

پ.ن:کاش اون ۲ پر کالباس رو برای شما نمیخوردم چون بیخودی ۱۵۰ کالری اضافه شد اما اشکال نداره ورزشم خووب بود.

پ.ن۱:از فردا که هفته ی چهارممه کالری روزانم  یک هفته روی ۱۲۵۰ کالری میچرخه.باید سعی کنم کالریام از ۱۰۰۰ پائین و از ۱۲۵۰ بالا نره تا نوسان ایجاد نشه و وزن کم کنم.

پ.ن۳:آزمایش کردم هر لیوان ۸ قاشق ماسته!

پ.ن۴:صبح وزنم خیلی بالا بود و بعد ورزش ۲ کیلو پائین تر رو نشون میداد.ورزش روحیم رو خیلی بهتر کرده و خواهرم میگه صورتت باز شده،البته از آب خوردن هم هستش.انشالله این ورزش رو ادامه که بدم مانکن میشم.

پ.ن۵:رویا جون که اومد ،دستشو گذاشته بود رو شکم و گودی کمر من میگفت این شکم بره تو کمرت میاد سرجاش وگرنه یه زایمان کنی تعطیلی دیگه!!!۲ تا از خواهر های رویا میگفتن که بیا ایروبیک هم انجام بده اما من گفتم من دستگاه رو ترجیح میدم،گفتم یعنی با دستگاه کم نمیکنم؟گفت چرا اما ایروبیک سریعتره!گفتم دستگاه بهتره برام چون ایروبیک رو امتحان کردم!رفتم تو فکر اما فکر میکنم دستگاه بهتره برام.مثل اینکه نو کلاس ایروبیک رویا جون خیلی هیجان ایجاد میکنه و همه راغبه همینشن و خواهرهاش خیلی تعریف کردن اما من فعلا حتی برای یک ماه دستگاه ها رو میخوام تست کنم.خواهر رویا گفت همین که سبُک برنامه دادم بهت باعث کاهش وزنت میشه اگر سنگین انجام بدی عضله هات سفت میشه.برای بزرگ شدنه سینه هامم گفت پرس سینه به چند مدل رو خیلی خیلی آروم و با تمرکز انجام بدم و من هم همین کار رو کردم اما دستام ضعف کرده بود دیگه!

پ.ن۶:بعد از ورزش هم رفتیم یه موسسه خیریه به نفع خیریه و ایتام بودش،فضاش خیلی هیجانی بود،یه مقدار خرید کردیم و یک مقدار پیاده روی کردیم و اومدیم خونه!

پ.ن۷:کوله پشتی انداخته بودم اما چون خیلی وقته ننداختم ، یه حس خجالت داشتم!بده به نظرتون برای سن من؟!با این هیکل؟!

 

هفته 3 روز 20

به امید خـــدا

امروز سعی کردم یک مقدار توازن بین وعده های غذاییم ایجاد کنم.نان شیرمال که میخورم اشتهام برای صبحانه بیشتره.حال روحیم تقریبا بهتره با فکر به حرفای همه ی شماها و امیر عزیز،بیشتر به خودم اومدم.راستی،بچه ها من این هفته و این ده روز دوم مسابقه رو اصلا ورزش نداشتم و حتی احتمال میدم افزایش وزن پیدا کرده باشم،سعی میکنم نا امید نشم!

 

صبحانه: ۹

۱ ل چای تلخ

۱ ق غذا خوری خامه

۱ کف دست نان شیرمال

۰

۵۰

۱۵۰

نهار: ۱۴

۸ ق برنج

خیلی کم مرغ

۲ تکه جگر مرغ

نصف گوجه فرنگی

۳ ق ماست و زیره

۴۰۰

۵۰

۶۰

۵

۶۰

م.و: ۱۸،۴۵

۱۰ پسته تازه

۲ تا نارنگی

نصف موز

۸۰

۸۰

۵۰

شام: ۱۹،۴۰

۴ ق گوجه فرنگی پخته شده(املت بی تخم مرغ)

۳ ق برنج

۱ ق املت

۳ ق ماست و خیار و زیره

۵۰

۱۵۰

۱۰

۶۰

بعد شام: ۲۰

۱ فنجان قهوه تلخ(نخوردم،برگردوندم که خالم فال بگیره برام)

۱ ل چای تلخ

۱ شکلات قهوه

۰

۰

۲۰

آب: ۱۰ ل
دارو:

مینرال یادم رفت

لورازپام

فعالیتها: ۱ ساعت و نیم پیاده روی خرید
حال روحی: تقریبا مساعد
درصد رضایت: ۷۰٪

۱۲۸۰

چند تا سوال دارم دوستای عزیز دلم:

پ.ن۱:هر لیوان ماست پر چرب ۱۵۰ کالریه،هر لیوان ۷ قاشق میشه؟!اگر نمیدونین امتحان کنم!

پ.ن۲:ممکنه من که تو شروع رژیمم، بدنم استاپ کنه یا از بی تحرکیم بوده؟!

پ.ن۳:نتیجه فال قهوه م خیلی عالی بود،کلی روحیه گرفتم،آخیش.

پ.ن۴:دوستای خوشگلی که میگن خیلی چیزها مینویسن و دقیقه ی آخر میپره،یه کاری کنید،آخرین لحظه که نوشتنتون تموم میشه یه کلیک راست و انتخاب همه و یه کپی بگیرید تا اعصابتون  آرومتر باشه که اگر پرید باز داشته باشیدش!6.gif

 

هفته 3 روز 19 (روز آزاد)

به امید خـــدا

پ.ن:امروز میخواستم رژیمم رو رعایت کنم و تو نمایشگاه به جز نهار زیاد نخوردم اما شام که اومدیم سر شوق بودم و حسابی خوردم و گفتم اشکال نداره روز آزاد حساب میکنم.بزار الان که دلم میخواد لذت ببرم.دیروز فشار اومد بهم.البته نمیخواستم تا زیر ۹۰، روز آزاد بگیرم اما پیش اومد دیگه.

آب:

۴ لیوان

۳ تا آب معدنی

صبحانه: ۸،۳۰

۱ ل شیر داغ

۴ تا خرما

۱ ل چای

یه کم پنیر

۱ کف دست لواش

یه کم خامه

۱۱۰

۸۰

۰

۲۵

۷۰

۵

م.و۱: ۱۲ ۱ ساندیس پرتقال ۱۱۰
نهار: ۱۴

۱۰ ق برنج

۵ تکه جوجه کباب

ماست موسیر

۵۰۰

۱۵۰

۱۵۰

م.و۲: ۱۹،۱۵ ۱ ل چای تلخ
شام: ۲۰،۲۰

۳ ق برنج

۱ تکه سینه مرغ

یک کفگیر ماکارونی

۳ ق ماست و زیره

یه کم کاهو و خیار

۱۵۰

۱۰۰

۲۰۰

۶۰

۵

دارو: مینرال وسط نهار
فعالیتها: از ۹ صبح تا ۹ شب آروم راه رفتن تو نمایشگاه
حال روحی: کمی تا قسمتی ابری همراه با بارش پراکنده
درصد رضایت: ۲۰٪ کیف کردم از خوردنم اما از رژیمم نه ۱۷۱۵

پ.ن:حس میکنم پدر و مادرم کمی سبکتر و سرحال ترن!

پ.ن۳:امروز تو نمایشگاه یه کاتالوگ گرفتم خیلی جالبه،هنوز سر نزدم بهش!سایت:لقمه،به شما این امکان رو میده تا بتونی یه راحتی با یک جستجوی سریع مکانی رو که با سلیقه ات جوره با هر نوع خوردنی و هر قیمتی پیدا کنی!گفتم که شما ها هم یه سر بزنین ،الان من هم میرم یه نگاه به سایتش میندازم.

پ.ن۴:وای هنوز گشنمه و اشتهام باز اما نمیخورم دیگه!

پ.ن۵:یک دوستی به نام الی برام کامنت گذاشته و خواسته عکسامو ببینه اما آدرسی نزاشته،چطوری رمز بدم گلم؟!من فقط به گروه پایدار رمز رو دادم،نمیدونم شما هم عضوشی یا نه و آدرسیم ازت ندارم!

 پ.ن۶:بلوگفا به اعصاب و روح اعتقاد داره،آیا؟!

 

هفته 3 روز 18

به امید خـــدا 

آب:

۴

صبحانه:

ــــــــــــــــ

نهار:۱۳

۴ ق برنج

۱ تکه سینه مرغ

۱ کم سالاد

۲۰۰

۲۰۰

۲۰

شام:۲۰

۲ ملاقه سوپ

۷۰

بعد شام:

 ل چای تلخ

 ۱ خیار

۰

۵

فعالیتها:

تا بیمارستان رفتن

گریه کردن

خواب

درصد رضایت:

۹۹٪ رژیمم فوق العاده مسخره بود،باز خوبه میل به هیچی نداشتم و عصبی خواری نکردم،همین خوبه

۴۹۵

پ.ن:از وزنم خبری ندارم اما فکر نمیکنم کم کرده باشم،فعالیتی ندارم.

پ.ن۲:بچه ها واقعا ممنونم از تمام حرفاتون،بی نهایت بهم انرژی دادین.

پ.ن۳:واقعا نمیخوام کالری زیر ۱۰۰۰ رو ادامه بدم اما اینطور پیش اومد مخصوصا امروز.الانم میوه جلومه،جا هم دارم اما میل و حوصله ش نیست.

پ.ن۴:هنوز وقت نکردیم اولین جلسه ی باشگاه رو بریم.انشالله شنبه...امشبم هم عروسی نرفتیم.

پ.ن۵:انشالله در هچ شرایطی رژیمم رو ول نمیکنم.

پ.ن۶:خیلی دوستتون دارم؛تک تکتون برام امیدین.

 

هفته 3 روز 17

به امید خـــدا

امروز از صبح که پاشدم زیاد رو به راه نبود حالم به خاطر لورازپامی که دیشب خورده بودم سرگیجه داشتم،آخه دیشب خوابم نکرد.صبحها که پامیشم واقعا نمیدونم چی بخورم،معدم نمیکشه!خوشحال بودم برای مهمونی شب و اعصابم از دیشب بهم ریخته!دیگه از ساعت ۹ تا ۱۲ نشستم تمام تنمو موم انداختم که یه کم روحیه بگیرم،خلاصه مامان و آبجی هم اومدن تو کار و اونام به خودشون صفا دادن!بعدش سر نهار با مامانم حرف از عشقولکم شد که کاملا اشتهام بسته شد و همونم از روی عصبی بودنم خوردم.وای باید منو میدیدن موقع لباس انتخاب کردنو آماده شدن ساعت ۴ اینقدر داد و بیداد و عصبی بودم که خدا میدونه!به سرم زد عشقولک رو تموم کنم که دوستم زنگ زد و گفت که عشق قبلیم که ۳ سال با هم بودیمو تنهام گذاشت در به در  دنبالم میگرده،واقعا موندم چه کنم که عاطفه جون حرفای قشنگی بهم زد و تصمیم گرفتم به همین عشقولکم وفا کنم چون قبلی  فقط یک لحظه دلتنگ میشه و میزاره میره...نمیخواستم این وب رو وارد ماجراهای رمانتیک کنم،ببخشید اگر مینویسم چون اینها مستقیما رو اعصاب  و رژیم و فعالیتهام تاثیر داره!

پ.ن:دست چپم خیلی درد میکنه!

آب: ۶
صبحانه: ۸،۴۵

۱ کف دست لواش

۱ چای تلخ

 ۱ ق مرباخوری خامه

۷۰

۰

۳۰

م.و۱: ۱۱،۳۰ نصف ۱ موز ۵۰
نهار: ۱۲،۳۰

۱ تکه کم مرغ

۱ تکه ماهی

۲ ق برنج

سالاد

۸۰

۵۰

۱۰۰

۳۰

م.و۲: ۱۷

۲ تا خیار

۱ نارنگی

۲ تا چای تلخ

۱۰

۴۰

۰

شام: ۱۸

۱ کاناپه(نصف نون باگته که توش فلفل سبز و کمی مرغ پرپر و کمی گوجه و اینهاست که توی ماکرویو پخته میشه)

۲ ملاقه سر خالی آش رشته

۱۱۰

۲۵۰

نه گفتن:

پیراشکی تو مهمونی

کاکائو تو مهمونی

کاناپه ی دوم

میوه تو مهمونی

فعالیتها:

موم انداختن

کار با کامپیوتر

مهمونی

حال روحی:

صبح تا عصر بد بودم

الان خووبم

درصد رضایت: ۹۸٪ ۸۷۰

 

پ.ن۱:خیلی خووب شد این مهمونی رو رفتم،هم خودی نشون دادم به خودم و هم روحیه م کاملا عوض شد،خیلی برام خووب بودش.یکی از دوستای خونوادگیمونم بود که اونا هم همیشه مشکل چاقی دارن،کلی با هم حرف زدیم،یه کم از شیوه مون که گفتم ،گفت:عالیه این روزش دکتر کرمانیه که من بی نهایت قبولش دارم،ولش نکن دیگه.میگفت من پیشه دکتر رمضانی رفتم تو ۲ ماه ۱۵ کیلو کم کردم اما موهام یک دست ریخت،مادرش هم همینطور.منتها شانس آورده بود که باردار شده بود و ریزشش برطرف شده بود.این مهمونی عالی بودش،کاملا رعایت کردم.

پ.ن۲:توئیگی دیروز یه حرف خوبی بهم زد.بهش گفتم اگر کالری که میگی ۱۶۰۰ مثلا باید بخوری،کمتر بخوری ایرادی داره؟گفت بعدا که وزنم میاد پائینتر مجبورم از این هم کالریمو کمتر کنم،حالا من نگرانه خودم شدم که رفتم زیر ۱۰۰۰.به نظرتون مشکلی برام پیش میاد؟چون من توی سایتی که دادین زدم تو ۹ ماه،۳۳ کیلو کم کنم،گفت از روزی ۱۲۹۸ کالری روزی ۱۰ تا کم کنم بیام پائین اما این روزا که میبینید اوضاع کالریامو،من مشکلی ندارم ،حتی گشنمم نمیشه،حالا چیکار کنم؟

ادامه مطلب عکس رمزدار گذاشتم!اونایی که میدونن ،اگر دوست داشتن سر بزنن!اوناییم که ندارن بگن بهشون بگم!

پ.ن مهم!تو رو خدا ،دعا کنید مامان بابام اجازه بدن جمعه با عشقولکم بریم نمایشگاه!

 

 

ادامه نوشته

عکس رمزدار

به امید خـــدا

۲ تا عکس قول داده بودم(در ادامه مطلب)،این عکس ها رو امروز تو وزن ۹۱.۲۰۰ گرفتم.انشالله عکس بعدی تو ۸۰ کیلویی.

اگر کسی خواست ببینه بهم بگین رمز خصوصی بفرستم.

 

ادامه نوشته

هفته 3 روز 16

 به امید خـــدا

امروز از شمال مهمون داشتیم،تمام سعیمو کردم که کم بخورم اما یه کم زیاد شد،زیاد راضی نیستم امروز از خودم.فردا هم یه مهمونی خفن دعوتم که افتضاح باید خودی جلوی خودم نشون بدم که نخورم،چون شدیدا همه پرخورن،پس فردا هم عروسی.این هفته جنگ دارم حسابی با خودم،اما میدونم که میتونم.انشالله

پ.ن:میان وعده خوری اصلا دوست ندارم،امروز واقعا بیخودی میان وعده خوردم.

پ.ن۲:راستی آدامس ۲ کالری بیشتر نداره،دیگه نمینویسم چون من بی اوربیت نعنا زنده نیستم و هر روز میخورم.

صبحانه:۹،۳۰

۱ تخم مرغ آبپز

۱ ل چای تلخ

۷۰

۰

آب: ۵
م.و۱: ۱۲

 ۱ ل چای تلخ

نهار:۱۳

۶ ق زرشک  پلو

۱ تکه مرغ

سالاد با روغن زیتون

۱ ق ماست پرچرب

۳۰۰

۲۵۰

۳۰

۵۰

۲۰

م.و۲:  ۱۵،۳۰

۵۰ گرم انار

۱ نارنگی کوچک

۱ ل چای تلخ

۱۵

۲۰

۰

شام: ۱۹،۳۰

۲ ق برنج

۱ تکه مرغ

سالاد

روغن زیتون

یک حبه کوچک جوجه کباب

۱۰۰

۱۵۰

۳۰

۵۰

۱۵

دارو:

مینرال بعد نهار

لورازپام بعد شام(یواشکی)

فعالیتها:

جارو برقی زدن

ظرف شستن

سالاد نهار رو درست کردن

بقیه روز هم پای سیمز

حال روحی:

صبح تا عصر خوب

عصر تا شب افتضاح

درصد رضایت: ۶۰٪ عصبی خواریم بد بود و میان وعده هام بیخودی! ۱۱۰۰

پ.ن:خیلی عصبیم و شاممو عصبی خواری شدیدی کردم و دلی از عذا در آوردم اما اعصابم هنوز ارضا نشده.قدیمم همین بودم،عصبی خواری میکردم و بعد پشیمون و بدتر میشدم،بهتر شده بودم اما امشب دیگه نتونستم کنترل کنم خودمو،گاهی میبُرم دیگه از دست اعصابم.الانم یه لورازپام دور از چشم مامانم رفتم بالا فقط بکپم هیچی نفهمم از زندگی.یه کم گریه آرومم میکنه و بعدش خوابم دیگه...

ببخشید انرژی منفی شدم،از صبح خووب بودم اما وقتی دلم بگیره دیگه گرفته.

پ.ن۲:مهمونی فردا رو هم میرم تا شاید فکرم آزادتر بشه،از تو خونه نشستنه که بیش از حد فکر میکنم.

پ.ن۳:من باید روزی که رژیممو شروع کردم یه عکس از هیکلم میزاشتم اما یادم رفت،سعی میکنم تا هفته ی دیگه توی یه پست رمز دار بزارم براتون و رمزشو به اونایی که باید ببینن بدم.و انشالله عکس بعدی رو تو کاهش وزن ۱۰ کیلویی بعدیم میزارم.

 

هفته 3 روز 15

به امید خـــدا

اومدم که درخواست  کمک ازتون کنم انرژی بهم بدین،نظراتونو که خوندم چنان انرژی ای گرفتم که همه مشکلم حل شدش.من دیشب عادت ماهانه شدم و متاسفانه هنوز نتونستم جلسه اول باشگاه رو برم و میفته برای شنبه چون وحشتناک کمردرد دارم؛کمرم داره دو نیم میشه.دیشبم یه روحیه به خودم دادم،دختر خالم پیشم بود،یه لاک خوشگل فیروزه ایم زدمو تا نصفه شب میخندیدیم و چرت و پرت میگفتیم اما رژیممو نشکوندم آخه ما که به هم میفتادیم شبا هر چی تو خونه بود مثل وکیوم میخوردیم اما اون چون شنا میکرد خوش هیکل بود و من بی فعالیت هی چاقتر میشدم اما دیشب بهش گفتم رژیمم و هیچی نخوردم حتی شیرینی تری که بهم تعارف شد و خیلی به خودم و با شما بودن افتخار کردم.

باید سعی کنم عشقولکمو با زبون نگه دارم تا زمانی که دور برگرده و اون سعی کنه که نگهم داره.

 

پ.ن:من این دوره ۲ مسابقه رو به خاطر عادت ماهانم نمیتونم ورزش کنم اما تا جای ممکن سعی میکنم پرحجم کم کالری بخورم که جبران بشه کم فعالیتیم.خیر سرم میخواستم جزو ۳ نفر اول باشم.

پ.ن۲:عددهایی که جلو هر وعده م میزنم ساعتاییه که خوردم.

پ.ن۳:تقصیر دخترخالم شد نزاشت زود بخوابم که صبحانم اینقدر دیر شد.آخه از روزی که رژیم گرفتم خوابم رو به قدرت خدا تنظیم کردم خدا رو شکر،چون بزرگترین معظله من بود.

صبحانه:۱۱

۱ تخم مرغ آبپز

۱ ل چای تلخ

۷۰

۰

آب: ۶
نهار:۱۲،۴۰

۱۰ ق سبزی پلو قاطی با سینه مرغ

۳ ق سالاد

۶۰۰

۱۵

م.و:۱۸

۱ نارنگی

۱ موز

۴۰

۱۰۰

شام:۱۹،۴۵

کمتر از ۱ ل شیر داغ

۲ تا انجیر خشک

۱۰۰

۵۰

دارو:

۱ بروفن

مینرال فراموش شد

ورزش: ـــــــــــــــــــــــ
فعالیتها: ـــــــــــــــــــــــ
نه گفتن: شیرینی تر
درصد رضایت: ۸۵٪.نهار کمتر هم میتونستم بخورم. ۹۷۵

پ.ن۱:خوشحالم رو دور افتادم و زیر ۱۰۰۰ میخورم،فکر میکردم ناممکنه اما به قول یکی از دوستایه قدیمیم "ناممکن ناممکنه."

پ.ن۲:من عاشق نارنگیم،وقتی نوبره من خیلی دوست دارم.مامانم هفته پیش گفت برات خریدم اما من اصلا نرفتم سمتش از ترس این که کالریش زیاد باشه،یادمم میرفت نگاه کنم،خلاصه امروز دیگه چشمکه رو زد و برش داشتم اومدم دیدم ۴۰ تا کالری داره انگار دنیا رو بهم دادن،اینقدر لذت بردم از خوردنش فکر کنم دقیق ۱ کیلو گوشت شد به تنم.